فرشته‌ای در تنگنای اسارت

روزهای بازگشت آزادگان به میهن، روزهایی آكنده از صبر، شكیبایی و ایمان است؛ لحظاتی كه هركدام روایتگر عمق رنج‌ها و پایداری‌هایی هستند كه در اردوگاه‌های اسارت رقم خورد. نشستن پای صحبت آزادگان، همانند هم‌نشینی با فرشتگانی است كه در دل تاریكی، چراغ امید و ایمان را روشن نگاه داشتند.

1404/05/27
|
15:10
|

به گزارش روابط عمومی شبكه رادیویی ایران، حاج‌ علی بخشی‌زاده رزمنده‌ای مهربان، بسیجی پای‌كار و آزاده‌ای سرافراز، در گفت‌وگویی از سختی‌های روزهای اسارت و ستون استواری به نام حاج‌آقا ابوترابی سخن گفت؛ مردی كه به تعبیر او، «فرشته‌ای در تنگنای اسارت» است.

معاون صدای جمهوری اسلامی ایران در گفت و گو با شبكه رادیویی ایران، با یادآوری نخستین روزهای آزادی اسرا به ایران گفت : «26 مرداد سالروز ورود آزادگان سرافراز به میهن است. در این روز اولین گروه از آزادگان بعد از ده تا دوازده سال به میهن عزیز آمدند. عراق اوایل جنگ مدنظر نداشت كه اسرا را زیاد نگه دارد، اما روایت‌های عجیب و غریبی هست؛ از لحظه اسارت گرفته تا شهادت همكارانم بعد از عملیات فتح خرمشهر. در آن عملیات 22 هزار و 500 اسیر عراقی گرفته شد و در عملیات فتح‌المبین هم 18 هزار و اندی. در مجموع این دو عملیات 40 هزار نفر از ارتش بعث اسیر شدند. اما پیش از فتح‌المبین، اسرا در جبهه‌ها اعدام صحرایی می‌شدند. در صحنه اسارت حدود هزار آزاده شهید شدند؛ به دلیل بیماری، شكنجه، بی‌آبی و در اوج تنهایی و غربت. اما خدا را شكر، عزت مردم ایران حفظ شد و چند مكاتبه جواب داد و نخستین تبادلات اسرا آغاز شد.»

علی بخشی‌زاده در ادامه با اشاره به جایگاه مرحوم حاج‌ آقای ابوترابی گفت: «او برای ما ستون صبر و شكیبایی بود. یاد و نام حاج‌ آقای ابوترابی هدیه الهی به همه آزادگان بود؛ در حد یك فرشته، به تمام معنا فرشته در تنگنای اسارت. حاج‌آقا حتی روی جزئی‌ترین رفتارش فكر می‌كرد. یك‌بار از او پرسیدم بزرگ‌ترین گناه كبیره چیست؟ در حالی كه كتاب گناهان كبیره دستغیب را خوانده بودم، حاج‌آقا ابوترابی گفت: بزرگ‌ترین گناه این است كه انسانی مانع رفاقت با خدا شود. دنیای حاج‌آقا فرق داشت؛ او می‌گفت راه رسیدن به خدا از دل مردم است و همواره تأكید می‌كرد: پاك باش و خدمتگزار. یاد خدا و رفاقت‌ها بود كه ما را زنده نگه داشت.»

به گزارش روابط عمومی شبكه رادیویی ایران، معاون صدای رسانه ملی سپس به بخشی از سخت‌ترین شرایط اسارت اشاره كرد و افزود: «20 نفر را در اتاقی دو در دو كردند، رو به آفتاب. چهار پنج سطل آب می‌ریختند كه تبدیل به بخار می‌شد و حالت خفگی ایجاد می‌كرد. همه ایستاده بودیم، به صف. می‌چرخیدیم تا دهان خود را جلو سوراخی بسیار كوچك كه روی در آهنی بود، بگذرایم. از این طریق نفس می‌كشیدیم. تا اینكه روزی فرمانده عراقی ما را جمع كرد و گفت چه می‌خواهید؟ یكی از بچه‌ها به نام علی طریقی گفت: سه چیز، همان چیزهایی كه به یك حیوان می‌دهید تا زنده بماند؛ هوا، آب و نان. این سخن خیلی به فرمانده برخورد. از آن روز یك ردیف بلوك از دیوار برداشتند تا هوا بیاید و بعد هم نان بیشتری رسید.»

بخشی‌زاده در گفت و گو با شبكه رادیویی ایران با مرور خاطره‌ای دیگر ادامه داد: «حاج‌آقا ابوترابی بعدها نماینده اول مردم تهران شد. خانه‌ای نداشت. ما چند نفر از آزادگان نزد مهندس حیدری، معاون آقای رفیق‌دوست، رفتیم و در زمینه مسكن صحبت كردیم. مهندس حیدری خانه‌ای چهارطبقه ساخته بود، هر طبقه دو واحد. قرار شد حاج‌آقا در یكی از واحدها بنشیند؛ یك واحد برای خانواده و دیگری برای دیدارهای مردمی. مدتی گذشت تا اینكه مردم محله دیدند هر شب، ساعت دو بامداد، كسی از لای درخت‌ها جاروی رفتگران را برمی‌دارد و خیابان را جارو می‌كند. پس از كنجكاوی فهمیدند او كسی نیست جز حاج‌آقا ابوترابی، نماینده مردم تهران. وقتی از او پرسیدند چرا این كار را می‌كند، پاسخ داد: پاكبانان خسته‌اند، بگذارید فردا صبح كه می‌آیند و خیابان تمیز است، خوشحال شوند.»

این روایت‌ها گوشه‌ای از ایمان، صبر و بزرگی مردانی است كه در سخت‌ترین تنگناها، نه‌تنها خم به ابرو نیاوردند، بلكه فرشته‌وار چراغ ایمان و امید را روشن نگاه داشتند.

دسترسی سریع